طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا


طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا

طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا


طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا

طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا


مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا

مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا
مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا
مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا
مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا
جهدی بکن که زلزلهٔ صور در رسد
جهدی بکن که زلزلهٔ صور در رسد
جهدی بکن که زلزلهٔ صور در رسد
جهدی بکن که زلزلهٔ صور در رسد
جهدی بکن که زلزلهٔ صور در رسد
شاه دل تو کرده بود کاخ را رها
شاه دل تو کرده بود کاخ را رها
شاه دل تو کرده بود کاخ را رها
شاه دل تو کرده بود کاخ را رها
شاه دل تو کرده بود کاخ را رها
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا
آن به که پیش هودج جانان کنی نثار
آن به که پیش هودج جانان کنی نثار
آن به که پیش هودج جانان کنی نثار
آن به که پیش هودج جانان کنی نثار
آن به که پیش هودج جانان کنی نثار
آن جان که وقت صدمهٔ هجران شود فنا
آن جان که وقت صدمهٔ هجران شود فنا
آن جان که وقت صدمهٔ هجران شود فنا
آن جان که وقت صدمهٔ هجران شود فنا
آن جان که وقت صدمهٔ هجران شود فنا
رخش تو را بر آخور سنگین روزگار
رخش تو را بر آخور سنگین روزگار
رخش تو را بر آخور سنگین روزگار
رخش تو را بر آخور سنگین روزگار
رخش تو را بر آخور سنگین روزگار
برگ گیا نه و خر تو عنبرین چرا
برگ گیا نه و خر تو عنبرین چرا
برگ گیا نه و خر تو عنبرین چرا
برگ گیا نه و خر تو عنبرین چرا
برگ گیا نه و خر تو عنبرین چرا
بر پردهٔ عدم زن زخمه ز بهر آنک
بر پردهٔ عدم زن زخمه ز بهر آنک
بر پردهٔ عدم زن زخمه ز بهر آنک
بر پردهٔ عدم زن زخمه ز بهر آنک
بر پردهٔ عدم زن زخمه ز بهر آنک
برداشته است بهر فرو داشت این نوا
برداشته است بهر فرو داشت این نوا
برداشته است بهر فرو داشت این نوا
برداشته است بهر فرو داشت این نوا
برداشته است بهر فرو داشت این نوا
در رکعت نخست گرت غفلتی برفت
در رکعت نخست گرت غفلتی برفت
در رکعت نخست گرت غفلتی برفت
در رکعت نخست گرت غفلتی برفت
در رکعت نخست گرت غفلتی برفت
اینجا سجود سهو کن و در عدم قضا
اینجا سجود سهو کن و در عدم قضا
اینجا سجود سهو کن و در عدم قضا
اینجا سجود سهو کن و در عدم قضا
اینجا سجود سهو کن و در عدم قضا
گر حلهٔ حیات مطرز نگرددت
گر حلهٔ حیات مطرز نگرددت
گر حلهٔ حیات مطرز نگرددت
گر حلهٔ حیات مطرز نگرددت
گر حلهٔ حیات مطرز نگرددت
اندیک درنماندت این کسوت از بها
اندیک درنماندت این کسوت از بها
اندیک درنماندت این کسوت از بها
اندیک درنماندت این کسوت از بها
اندیک درنماندت این کسوت از بها
از پیل کم نه ای که چو مرگش فرا رسد
از پیل کم نه ای که چو مرگش فرا رسد
از پیل کم نه ای که چو مرگش فرا رسد
از پیل کم نه ای که چو مرگش فرا رسد
از پیل کم نه ای که چو مرگش فرا رسد
در حال استخوانش بیرزد بدان بها
در حال استخوانش بیرزد بدان بها
در حال استخوانش بیرزد بدان بها
در حال استخوانش بیرزد بدان بها
در حال استخوانش بیرزد بدان بها
از استخوان پیل ندیدی که چرب دست
از استخوان پیل ندیدی که چرب دست
از استخوان پیل ندیدی که چرب دست
از استخوان پیل ندیدی که چرب دست
از استخوان پیل ندیدی که چرب دست
هم پیل سازد از پی شطرنج پادشا
هم پیل سازد از پی شطرنج پادشا
هم پیل سازد از پی شطرنج پادشا
هم پیل سازد از پی شطرنج پادشا
هم پیل سازد از پی شطرنج پادشا
امروز سکه ساز که دل دار ضرب توست
امروز سکه ساز که دل دار ضرب توست
امروز سکه ساز که دل دار ضرب توست
امروز سکه ساز که دل دار ضرب توست
امروز سکه ساز که دل دار ضرب توست
چون دل روانه شد نشود نقد تو روا
چون دل روانه شد نشود نقد تو روا
چون دل روانه شد نشود نقد تو روا
چون دل روانه شد نشود نقد تو روا
چون دل روانه شد نشود نقد تو روا
اکنون طلب دوا که مسیح تو بر زمی است
اکنون طلب دوا که مسیح تو بر زمی است
اکنون طلب دوا که مسیح تو بر زمی است
اکنون طلب دوا که مسیح تو بر زمی است
اکنون طلب دوا که مسیح تو بر زمی است
کانگه که رفت سوی فلک فوت شد دوا
کانگه که رفت سوی فلک فوت شد دوا
کانگه که رفت سوی فلک فوت شد دوا
کانگه که رفت سوی فلک فوت شد دوا
کانگه که رفت سوی فلک فوت شد دوا
بیمار به سواد دل اندر نیاز عشق
بیمار به سواد دل اندر نیاز عشق
بیمار به سواد دل اندر نیاز عشق
بیمار به سواد دل اندر نیاز عشق
بیمار به سواد دل اندر نیاز عشق
مجروح به قبای گل از جنبش صبا
مجروح به قبای گل از جنبش صبا
مجروح به قبای گل از جنبش صبا
مجروح به قبای گل از جنبش صبا
مجروح به قبای گل از جنبش صبا
عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست
عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست
عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست
عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست
عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا
در ایرمان سرای جهان نیست جای دل
در ایرمان سرای جهان نیست جای دل
در ایرمان سرای جهان نیست جای دل
در ایرمان سرای جهان نیست جای دل
در ایرمان سرای جهان نیست جای دل
دیر از کجا و خلعت بیت الله از کجا
دیر از کجا و خلعت بیت الله از کجا
دیر از کجا و خلعت بیت الله از کجا
دیر از کجا و خلعت بیت الله از کجا
دیر از کجا و خلعت بیت الله از کجا
بنگر چه ناخلف پسری کز وجود تو
بنگر چه ناخلف پسری کز وجود تو
بنگر چه ناخلف پسری کز وجود تو
بنگر چه ناخلف پسری کز وجود تو
بنگر چه ناخلف پسری کز وجود تو
دار الخلافهٔ پدر است ایرمان سرا
دار الخلافهٔ پدر است ایرمان سرا
دار الخلافهٔ پدر است ایرمان سرا
دار الخلافهٔ پدر است ایرمان سرا
دار الخلافهٔ پدر است ایرمان سرا
در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک
در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک
در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک
در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک
در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک
ناجسته خاک ره به کف آید نه کیمیا
ناجسته خاک ره به کف آید نه کیمیا
ناجسته خاک ره به کف آید نه کیمیا
ناجسته خاک ره به کف آید نه کیمیا
ناجسته خاک ره به کف آید نه کیمیا
بالا برآر نفس چلیپا پرست از آنک
بالا برآر نفس چلیپا پرست از آنک
بالا برآر نفس چلیپا پرست از آنک
بالا برآر نفس چلیپا پرست از آنک
بالا برآر نفس چلیپا پرست از آنک
عیسی توست نفس و صلیب است شکل لا
عیسی توست نفس و صلیب است شکل لا
عیسی توست نفس و صلیب است شکل لا
عیسی توست نفس و صلیب است شکل لا
عیسی توست نفس و صلیب است شکل لا
گر در سموم بادیهٔ لا تبه شوی
گر در سموم بادیهٔ لا تبه شوی
گر در سموم بادیهٔ لا تبه شوی
گر در سموم بادیهٔ لا تبه شوی
گر در سموم بادیهٔ لا تبه شوی
آرد نسیم کعبهٔ الا اللهت شفا
آرد نسیم کعبهٔ الا اللهت شفا
آرد نسیم کعبهٔ الا اللهت شفا
آرد نسیم کعبهٔ الا اللهت شفا
آرد نسیم کعبهٔ الا اللهت شفا
لا را ز لات باز ندانی به کوی دین
لا را ز لات باز ندانی به کوی دین
لا را ز لات باز ندانی به کوی دین
لا را ز لات باز ندانی به کوی دین
لا را ز لات باز ندانی به کوی دین
گر بی چراغ عقل روی راه انبیا
گر بی چراغ عقل روی راه انبیا
گر بی چراغ عقل روی راه انبیا
گر بی چراغ عقل روی راه انبیا
گر بی چراغ عقل روی راه انبیا
اول ز پیشگاه قدم عقل زاد و بس
اول ز پیشگاه قدم عقل زاد و بس
اول ز پیشگاه قدم عقل زاد و بس
اول ز پیشگاه قدم عقل زاد و بس
اول ز پیشگاه قدم عقل زاد و بس
آری که از یکی یکی آید به ابتدا
آری که از یکی یکی آید به ابتدا
آری که از یکی یکی آید به ابتدا
آری که از یکی یکی آید به ابتدا
آری که از یکی یکی آید به ابتدا
عقل جهان طلب در آلودگی زند
عقل جهان طلب در آلودگی زند
عقل جهان طلب در آلودگی زند
عقل جهان طلب در آلودگی زند
عقل جهان طلب در آلودگی زند
عقل خدا پرست زند درگه صفا
عقل خدا پرست زند درگه صفا
عقل خدا پرست زند درگه صفا
عقل خدا پرست زند درگه صفا
عقل خدا پرست زند درگه صفا
کتف محمد از در مهر نبوت است
کتف محمد از در مهر نبوت است
کتف محمد از در مهر نبوت است
کتف محمد از در مهر نبوت است
کتف محمد از در مهر نبوت است
بر کتف بیور اسب بود جای اژدها
بر کتف بیور اسب بود جای اژدها
بر کتف بیور اسب بود جای اژدها
بر کتف بیور اسب بود جای اژدها
بر کتف بیور اسب بود جای اژدها
با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش
با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش
با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش
با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش
با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش
بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا
بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا
بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا
بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا
بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا
جان را به فقر باز خر از حادثات از آنک
جان را به فقر باز خر از حادثات از آنک
جان را به فقر باز خر از حادثات از آنک
جان را به فقر باز خر از حادثات از آنک
جان را به فقر باز خر از حادثات از آنک
خوش نیست این غریب نوآئین در این نوا
خوش نیست این غریب نوآئین در این نوا
خوش نیست این غریب نوآئین در این نوا
خوش نیست این غریب نوآئین در این نوا
خوش نیست این غریب نوآئین در این نوا
اندر جزیره ای و محیط است گرد تو
اندر جزیره ای و محیط است گرد تو
اندر جزیره ای و محیط است گرد تو
اندر جزیره ای و محیط است گرد تو
اندر جزیره ای و محیط است گرد تو
زین سوت موج محنت و زان سو شط بلا
زین سوت موج محنت و زان سو شط بلا
زین سوت موج محنت و زان سو شط بلا
زین سوت موج محنت و زان سو شط بلا
زین سوت موج محنت و زان سو شط بلا
از رمز درگذر که زمین چون جزیره ای است
از رمز درگذر که زمین چون جزیره ای است
از رمز درگذر که زمین چون جزیره ای است
از رمز درگذر که زمین چون جزیره ای است
از رمز درگذر که زمین چون جزیره ای است
گردون به گرد او چو محیط است در هوا
گردون به گرد او چو محیط است در هوا
گردون به گرد او چو محیط است در هوا
گردون به گرد او چو محیط است در هوا
گردون به گرد او چو محیط است در هوا
از گشت روزگار سلامت مجوی از آنک
از گشت روزگار سلامت مجوی از آنک
از گشت روزگار سلامت مجوی از آنک
از گشت روزگار سلامت مجوی از آنک
از گشت روزگار سلامت مجوی از آنک
هرگز سراب پر نکند قربهٔ سقا
هرگز سراب پر نکند قربهٔ سقا
هرگز سراب پر نکند قربهٔ سقا
هرگز سراب پر نکند قربهٔ سقا
هرگز سراب پر نکند قربهٔ سقا
در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون
در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون
در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون
در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون
در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون
وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
فرسوده دان مزاج جهان را به ناخوشی
فرسوده دان مزاج جهان را به ناخوشی
فرسوده دان مزاج جهان را به ناخوشی
فرسوده دان مزاج جهان را به ناخوشی
فرسوده دان مزاج جهان را به ناخوشی
آلوده دان دهان مشعبد به گندنا
آلوده دان دهان مشعبد به گندنا
آلوده دان دهان مشعبد به گندنا
آلوده دان دهان مشعبد به گندنا
آلوده دان دهان مشعبد به گندنا
اینجا مساز عیش که بس بینوا بود
اینجا مساز عیش که بس بینوا بود
اینجا مساز عیش که بس بینوا بود
اینجا مساز عیش که بس بینوا بود
اینجا مساز عیش که بس بینوا بود
در قحط سال کنعان دکان نانوا
در قحط سال کنعان دکان نانوا
در قحط سال کنعان دکان نانوا
در قحط سال کنعان دکان نانوا
در قحط سال کنعان دکان نانوا
زین غرقگان رو که نهنگ است برگذر
زین غرقگان رو که نهنگ است برگذر
زین غرقگان رو که نهنگ است برگذر
زین غرقگان رو که نهنگ است برگذر
زین غرقگان رو که نهنگ است برگذر
زین سبزه زار خیز که زهر است در گیا
زین سبزه زار خیز که زهر است در گیا
زین سبزه زار خیز که زهر است در گیا
زین سبزه زار خیز که زهر است در گیا
زین سبزه زار خیز که زهر است در گیا
گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود
گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود
گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود
گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود
گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود
گردون کبود جامه شد از ماتم وفا
گردون کبود جامه شد از ماتم وفا
گردون کبود جامه شد از ماتم وفا
گردون کبود جامه شد از ماتم وفا
گردون کبود جامه شد از ماتم وفا
از خشک سال حادثه در مصطفی گریز
از خشک سال حادثه در مصطفی گریز
از خشک سال حادثه در مصطفی گریز
از خشک سال حادثه در مصطفی گریز
از خشک سال حادثه در مصطفی گریز
کاینک به فتح باب ضمان کرد مصطفی
کاینک به فتح باب ضمان کرد مصطفی
کاینک به فتح باب ضمان کرد مصطفی
کاینک به فتح باب ضمان کرد مصطفی
کاینک به فتح باب ضمان کرد مصطفی
ورد تو این بس است که ای غیث، الغیاث
ورد تو این بس است که ای غیث، الغیاث
ورد تو این بس است که ای غیث، الغیاث
ورد تو این بس است که ای غیث، الغیاث
ورد تو این بس است که ای غیث، الغیاث
کز فیض او به سنگ فسرده رسد نما
کز فیض او به سنگ فسرده رسد نما
کز فیض او به سنگ فسرده رسد نما
کز فیض او به سنگ فسرده رسد نما
کز فیض او به سنگ فسرده رسد نما
بودند تا نبود نزولش در این سرای
بودند تا نبود نزولش در این سرای
بودند تا نبود نزولش در این سرای
بودند تا نبود نزولش در این سرای
بودند تا نبود نزولش در این سرای
این چار مادر و سه موالید بینوا
این چار مادر و سه موالید بینوا
این چار مادر و سه موالید بینوا
این چار مادر و سه موالید بینوا
این چار مادر و سه موالید بینوا
شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق
شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق
شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق
شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق
شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق
تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا
تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا
تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا
تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا
تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا
آن قابل امانت در قالب بشر
آن قابل امانت در قالب بشر
آن قابل امانت در قالب بشر
آن قابل امانت در قالب بشر
آن قابل امانت در قالب بشر
وان عامل ارادت در عالم جزا
وان عامل ارادت در عالم جزا
وان عامل ارادت در عالم جزا
وان عامل ارادت در عالم جزا
وان عامل ارادت در عالم جزا
چون نوبت نبوت او در عرب زدند
چون نوبت نبوت او در عرب زدند
چون نوبت نبوت او در عرب زدند
چون نوبت نبوت او در عرب زدند
چون نوبت نبوت او در عرب زدند
از جودی و احد صلوات آمدش صدا
از جودی و احد صلوات آمدش صدا
از جودی و احد صلوات آمدش صدا
از جودی و احد صلوات آمدش صدا
از جودی و احد صلوات آمدش صدا
بر خوان این جهان زده انگشت بر نمک
بر خوان این جهان زده انگشت بر نمک
بر خوان این جهان زده انگشت بر نمک
بر خوان این جهان زده انگشت بر نمک
بر خوان این جهان زده انگشت بر نمک
ناخورده دست شسته ازین بی نمک ابا
ناخورده دست شسته ازین بی نمک ابا
ناخورده دست شسته ازین بی نمک ابا
ناخورده دست شسته ازین بی نمک ابا
ناخورده دست شسته ازین بی نمک ابا
آزاد کردهٔ در او بود عقل و او
آزاد کردهٔ در او بود عقل و او
آزاد کردهٔ در او بود عقل و او
آزاد کردهٔ در او بود عقل و او
آزاد کردهٔ در او بود عقل و او
چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما
چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما
چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما
چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما
چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما
او رحمت خداست جهان خدای را
او رحمت خداست جهان خدای را
او رحمت خداست جهان خدای را
او رحمت خداست جهان خدای را
او رحمت خداست جهان خدای را
از رحمت خدای شوی خاصهٔ خدا
از رحمت خدای شوی خاصهٔ خدا
از رحمت خدای شوی خاصهٔ خدا
از رحمت خدای شوی خاصهٔ خدا
از رحمت خدای شوی خاصهٔ خدا
ای هست ها ز هستی ذات تو عاریت
ای هست ها ز هستی ذات تو عاریت
ای هست ها ز هستی ذات تو عاریت
ای هست ها ز هستی ذات تو عاریت
ای هست ها ز هستی ذات تو عاریت
خاقانی از عطای تو هست آیت ثنا
خاقانی از عطای تو هست آیت ثنا
خاقانی از عطای تو هست آیت ثنا
خاقانی از عطای تو هست آیت ثنا
خاقانی از عطای تو هست آیت ثنا
مرغی چنین که دانه و آبش ثنای توست
مرغی چنین که دانه و آبش ثنای توست
مرغی چنین که دانه و آبش ثنای توست
مرغی چنین که دانه و آبش ثنای توست
مرغی چنین که دانه و آبش ثنای توست
مپسند کز نشیمن عالم کشد جفا
مپسند کز نشیمن عالم کشد جفا
مپسند کز نشیمن عالم کشد جفا
مپسند کز نشیمن عالم کشد جفا
مپسند کز نشیمن عالم کشد جفا
از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک
از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک
از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک
از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک
از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک
دیگر ندارد این زن رعناش در عنا
دیگر ندارد این زن رعناش در عنا
دیگر ندارد این زن رعناش در عنا
دیگر ندارد این زن رعناش در عنا
دیگر ندارد این زن رعناش در عنا